|
برچسب:, :: 16:2 :: نويسنده : نگین بانو
جاده ی موفقیت سر راست نیست!
پیچی وجود دارد به نام شکست،
دور برگردانی به نام سردرگمی،
سرعت گیر هایی به نام دوستان،
چراغ قرمز هایی به نام دشمنان،
چراغ احتیاط هایی به نام خانواده!
اما اگر یدکی به نام عزم داشته باشید،
موتوری به نام استقامت،
و راننده ای به نام خدا،
به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد. ![]() ![]()
برچسب:, :: 9:1 :: نويسنده : نگین بانو
مردی که یک خانه تنها و متروکه ای در یک زمین کشاورزی
در حوالی اصفهان خریده بود،شب هنگام در میان خواب و بیداری متوجه ناله ای
از زیر زمینی میشود،و صدای پیر زنی رنجور بود که التماس میکرد خواهش میکنم مرا آزاد کن،
وبا گریه و فغان میگفت که فرزندم مرا در اینجا زندانی کرده است.
مرد که یک شب است که به این خانه آمده بود باور کرد و قفل بزرگ درب را با کلنگ میشکند.
ناگهان چیزی مثل موج از کنار صورتش گذشت در حالی که صدای خنده شیطانی زمین و زمان را پر کرده بود.
او ندانسته جنی از طایفه ی بنی قماقم را آزاد کرده بود.
جنی که کارش تملک اجسام دختران باکره و سکونت کردن در اجسام آنهاست.
خصوصا دخترانی که تنها میخوابند.
قبیله بنی قماقم هزاران سال است که در ایران و ترکیه زندگی میکنند.اما بشر نمیتواند ببیند.
![]() ![]()
برچسب:, :: 8:58 :: نويسنده : نگین بانو
ای کاش میدانستم چه کسی این سرنوشت را برایم بافته.......
آنوقت به او می گفتم:
یقه ام را آنقدر تنگ بافته ای...
که نمیتوانم بغض هایم را فرودهم......... ![]() ![]()
برچسب:, :: 8:50 :: نويسنده : نگین بانو
آنگاه که غرور کسی را له می کنی
آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری
آنگاه که کاخ آرزو های کسی را ویران می کنی
آنگاه که شمع امید کسی را خاموش میکنی
آنگاه که حتی گوشت را میبندی تا صدای خورد شدن غرورش را نشنوی
آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده میگیری
می خواهم بدانم،
دستانت را به سوی کدام آسمان دراز میکنی
تا برای خوش بختی خودت دعا کنی!؟!؟!؟ ![]() ![]()
برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : نگین بانو
من هیچ وقت گریه نمی کردم چون اگر اشک می ریختم
آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد
ایران،زمین می خورد.اما تو مشروطه دو بار آن هم در یک روز اشک ریختم:
حدود 9ماه بود تحت فشار بودیم،بدون غذا،بدون لباس.
از قرارگاه آمدم بیرون،چشمم به یک زن افتاد با یک بچه در بغلش.
دیدم که بچه از بغل مادرش آمد پایین و چهار دست و پا رفت به طرف بوته ی علف.
علف را از ریشه در آورد و از شدت گرسنگی شروع کرد خاک ریشه ها را خوردن.
با خودم گفتم الان مادر آن بچه به من فحش میدهد و میگوید:
لعنت به ستار خان که ما را به این روز انداخته!
اما،مادر کودک به طرفش آمد و بچه اش را بغل کرد و گفت:
عیبی ندارد فرزندم...خاک می خوریم اما خاک نمی دهیم.
آنجا بود که اشکم سرا زیر شد. ![]() ![]()
برچسب:, :: 18:7 :: نويسنده : نگین بانو
خیانت تنها این نیست که شب را با دیگری بگذرانی...
خیانت میتواند
دروغ دوست داشتن باشد!
خیانت تنها این نیست که دستت را در خفا در دست دیگری بگذاری...
خیانت میتواند
جاری کردن اشک بر دیدگان معصومی باشد!
"شکسپیر" ![]() ![]()
برچسب:, :: 13:49 :: نويسنده : نگین بانو
انواع لوازم آرایشی: 7کیلو
عشوه و ادا و اطوار: 40خروار
قر و فر: 50دور در دقیقه
زبان: 20متر
قدرت بیان: 4300اسب بخار
قدرت اشک ریزی: 6لیتر در ساعت
منطق: 25گرم
قدرت درک: نیم مثقال
لجبازی: به میزان لازم
![]() ![]()
برچسب:, :: 13:22 :: نويسنده : نگین بانو
خدایا.....
من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت میشوم،
همانی که وقتی دلش میگیرد و بغضش میترکد،می آید سراغت،
همانی ام که همیشه دعا های عجیب و غریب میکند،
و چشم هایش را میبندد و میگوید:
من این حرف ها سرم نمیشه.باید دعایم را مستجاب کنی.
همانی که گاهی لج میکند و گاهی خودش را برایت لوس میکند،
همانی که نماز هایش یکی در میان قضا میشود و کلی روزه نگرفته دارد،
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف میزند،
گاهی بد جنس میشود و البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم؟
آری من همان هستم و حالا به یاریت نیازمندم
![]() ![]()
برچسب:, :: 18:51 :: نويسنده : نگین بانو
گاهی باید شیطان را ستود که در میان
این همه نامردی
جهنم را به جان خرید
اما تظاهر به دوست داشتن آدم نکرد...... ![]() ![]()
برچسب:, :: 11:15 :: نويسنده : نگین بانو
وقتی سگ ها در بیابان از گرگ ها رشوه
میگیرند.....
و مترسک ها در مزارع با کلاغ ها تبانی می کنند...
از وفاداری آدم ها چه انتظاریست....!!!! ![]() ![]()
برچسب:, :: 11:11 :: نويسنده : نگین بانو
دندان پزشک اخرین دندان گرگ را کشید!
نگاهی به صورت گرگ انداخت و پوزخند زد....!
گرگ زیر لب گفت:بخند....!
این است عاقبت گرگی که عاشق گوسفندی شده باشد....!!! ![]() ![]()
برچسب:, :: 11:4 :: نويسنده : نگین بانو
امشب به دو تا عروسی دعوتم.....
نمیدانم کدام را بروم......
عروسی بهترین دوستم یا عشقم.......
فقط سوالم این است؟؟؟؟؟
چرا آدرس هر دو کارت یکیست....؟!؟!؟!؟
![]() ![]()
برچسب:, :: 10:58 :: نويسنده : نگین بانو
کودکی گل فروش عاجزانه التماسم کرد.گل بخر.
گفتم:برای کی!؟
گفت:برای هدیه دادن به عشقت.
گفتم:اگه عشقم به عشقش هدیه داد چی!؟
لحظه ای سکوت کرد و گفت:گل هایم فروشی نیست!!! ![]() ![]()
برچسب:, :: 10:49 :: نويسنده : نگین بانو
نامم را پاک کردی،یادم را چه میکنی؟!؟
یادم را پاک کردی،عشقم را چه میکنی؟!؟
اصلا همه را پاک کن....
هر آنچه از من داری.....
از من که چیزی کم نمیشود.....
فقط بگو با وجدانت چه میکنی؟!؟
شاید........؟!؟!
نکند آن را هم پاک کرده ای؟!؟
نه.....!!شدنی نیست .....!
نمی توانی آنچه را نداشتی پاک کنی......... ![]() ![]()
برچسب:, :: 9:49 :: نويسنده : نگین بانو
یک لبخند را بسته بندی کرده ام برای روزی که اتفاقی تو را ببینم........
آنقدر تمیز می خندم که به خوشبختی ام حسادت کنی.......
و من در جیب هایم دست های خالی ام را فریب می دهم،
که امن ترین جای دنیا را انتخاب کرده اند....
![]() ![]()
برچسب:, :: 15:41 :: نويسنده : نگین بانو
من دخترم.........
همان ضعیفه ای که بوی تنش مردانگیت را زیر سوال میبرد.....!
من دخترم........
همانی که فرق نیاز من و تو .......هرزگیست.....!
من دخترم........
همانی که برای ادامه ی بقا به من محتاج هستی......!
همان ناقص العقلی که تمام تو را از چشمانت میفهمد......!
همانی که همیشه چشمانت دنبال یکی بهتر از من است......!
همانی که تو از دامن جنس خودم پا به این دنیا گذاشته ای.......!
همان جنس دومی که تو برایش اولین و آخرینی......!
من دخترم......
همان که باعث جهنمی شدنت است......!
همان که وقتی پول داری تعویضم میکنی.........!
همان زیبای لطیفی که با تمام مردانگیت روزی هزار بار اعتراف میکنی،بدون من هیچ تر از هیچی....!
خودمانیم.......
اگر زنانگیم نبود......
مردانگیت شایعه ای بیش نبود......!!! ![]() ![]()
برچسب:, :: 15:26 :: نويسنده : نگین بانو
این عبارت روی سنگ قبر یک کشیش انگلیسی در کلیسای*وستامنیتر*نوشته شده بود:
جوان وآزاد که بودم در تصوراتم هیچ محدودیتی نداشتم و در خیال خود می خواستم دنیا را تغییر دهم.
به میان سالی که رسیدم،فهمیدم که دنیا تغییر نمیکند.بنابراین انتظارم را کم و به عوض کردن کشورم قناعت کردم.
ولی کشورو هم نمیخواست تغییر کند.
پیر تر و عاقل تر که شدم آخرین توانایی هایم را به کار گرفتم تا فقط خانواده ام را تغییر دهم،ولی پناه بر خدا !
آنها نیز نمیخواستند عوض شوند.
و اینک که در بستر مرگ آرمیده ام ناگهان دریافتم که اگر فقط خودم را تغییر میدادم خانواده ام هم تغییر میکرد.
وبا پشتگرمی آنها می توانستم کشورم را هم عوض کنم.
چه کسی میداند شاید میتوانستم دنیا را هم تغییر دهم. ![]() ![]()
برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : نگین بانو
من ایرانی نیستم چون عربها*پ*ندارند و به پارسی ها میگویند فارس
و من هم همین را میگویم. . . . من ایرانی نیستم چون به جای درود میگویم سلام وبه جای بدرود میگویم خداحافظ. . . . من ایرانی نیستم چون روز کوروش کبیر را نمیدانم(7آبان)چون این روز فقط در
تقویم کشور من ثبت نشده است. . . . من ایرانی نیستم چون عربها به من اموختند برای شمارش خودمان به جای تن از نفر استفاده کنیم
که واحد شمارش حیوانات است. . . . من ایرانی نیستم چون عربها به من اموختندبه خوراک بگویم غذا،در حالی که خودشان
به ادرار شتر میگویند غذا و من هم تکرار میکنم. . . . من ایرانی نیستم چون عربها به من آموختند که به جای واق واق سگ بگویم
پارس که نام وطنمان است. . . . من ایرانی نیستم چون عربها به من آموختند دیوث یک صفت زشت است،در حالیکه
نام یکی از سرداران ایرانی بوده که در حمله اعراب به ایران تعداد زیادی
از سربازان عرب را به هلاکت رسانده است. . . . من ایرانی نیستم چون اعراب به من آموختند بگویم شاهنامه آخرش خوش است
چون در آخر شاهنامه ایرانیان از اعراب شکست م خورند.
![]() ![]()
برچسب:, :: 11:14 :: نويسنده : نگین بانو
کفش کودکی را دریا برد کودک بر روی ساحل نوشت،
دریای دزد.
آن طرف تر مردی صید خوبی داشت روی ماسه ها نوشت،
دریای سخاوتمند.
جوانی غرق شد مادرش نوشت،
دریای قاتل.
پیرمردی مرواریدی صید کرد و نوشت،
دریای بخشنده.
موجی نوشته ها را شت.
دریا آرام گفت:
به قضاوت دیگران اعتنا نکن اگر میخواهی دریا باشی. ![]() ![]()
برچسب:, :: 19:2 :: نويسنده : نگین بانو
پسری که دوستت داشته باشد
تنت را عریان نمیکند بانو،بلکه لباس عروس بر تنت میکند....
پسری که تو را بخواهد برایت میجنگد
لازم نیست هر روز هفت قلم آرایش کنی
که مبادا خوشگل تر از تو،دلش را ببرد!
قدر خودت را بدان.....
خلاصه بانو سرت را درد نیاورم اگر عشقت مردانگی داشته باشد
از دوری یکدیگر هم لذت میبرید چون مطمئن هستی
جایت در میان قلبش ثابت و دست نخوردنی است....!!!
![]() ![]()
برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : نگین بانو
![]()
برچسب:, :: 18:51 :: نويسنده : نگین بانو
زمان،طولانی میشود
برای کسانی که غصه دارند،
کوتاه میشود
برای کسانی که شاد هستند،
دیر میگذرد
برای کسلنی که منتظر هستند،
زود میگذرد
برای کسانی که عجله دارند،
اماابدی میشود
برای کسانی که عاشق هستند. ![]() ![]()
برچسب:, :: 18:26 :: نويسنده : نگین بانو
بعضیا میگن رفیق مثل لیمو شیرینه،
بعد از یه مدت تلخ میشه!
اما یکی نیست به این بعضیا بگه:
لیمو شیرین همیشه شیرینه....!
تا چاقو به جیگرش نزنن تلخ نمیشه!
![]() ![]() صفحه قبل 1 صفحه بعد ![]() |